به فرمانداران شهرها
«986»
(52) (و من كتاب له ( عليه السلام )) (إلى أمراء البلاد في معنى الصلاة) أَمَّا بَعْدُ فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفِي ءَ الشَّمْسُ مِثْلَ مَرْبِضِ الْعَنْزِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَ الشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِينَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِينَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ وَ يَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَى مِنًى وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلْثِ اللَّيْلِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلَاةَ أَضْعَفِهِمْ وَ لَا تَكُونُوا فَتَّانِينَ .
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به حاكمهاى شهرها در باره (اوقات) نماز 1- پس از ستايش خداى تعالى و درود بر حضرت مصطفى، با مردم نماز ظهر گزاريد (از هنگام ميل خورشيد از وسط آسمان بسمت مغرب) تا زمانيكه سايه آفتاب برگردد بقدر (ديوار) آغل بز (تا سايه هر چيز بقدر آن گردد، و اين وقت فضيلت آنست، و در چند نسخه از نهج البلاغه حين تفى ء الشّمس
ص987
مثل مربض العنز است يعنى آنگاه نماز گزاريد كه سايه بقدر ديوار آغل بز گردد) و با ايشان نماز عصر گزاريد هنگامي كه آفتاب سفيد و جلوه دار است (پژمرده نيست) در پاره اى از روز (نه پايان آن) وقتى كه در آن (تا غروب) دو فرسخ راه بتوان پيمود (اقوال و اختلاف فقهاء و مجتهدين در تحديد وقت ظهر و عصر بسيار و محلّ آن كتب فقهيّه است، و گفته اند: جمعى بظاهر فرمايش امام عليه السّلام در اينجا استدلال كرده نماز ظهر و عصر را با هم خواندن جائز ندانسته اند، ولى روايات و فتاوى مجتهدين به درست بودن با هم خواندن گويا است) و با آنان نماز مغرب بخوانيد هنگامي كه روزه دار افطار ميكند، و حاجّ (از عرفات) بمنى روانه ميشود، و با آنها نماز عشاء گزاريد هنگامي كه سرخى (از جانب مغرب) پنهان ميشود تا سه يك از شب، و با آنان نماز بامداد گزاريد هنگامي كه مرد روى رفيق و همراه خود را ببيند، 2- و با ايشان نماز گزاريد مانند نماز ناتوانترين آنها (از مستحبّات بكاهيد) و سبب فتنه و فساد نباشيد (نماز را آنقدر طول نداده دراز نكنيد كه نمازگزاران با شما توانائى نداشته باشند و بر اثر آن به جماعت حاضر نشوند. علّامه مجلسىّ، رحمه اللّه، در مجلّد هيجدهم كتاب بحار الأنوار از ارشاد القلوب ديلمىّ نقل مى فرمايد كه علىّ عليه السّلام روزى در جنگ صفّين كه مشغول زد و خورد بود در بين دو لشگر آفتاب را مى پاييد، ابن عبّاس عرض كرد يا امير المؤمنين اين چه كارى است فرمود بزوال مى نگرم كه نماز گزاريم، ابن عبّاس گفت: آيا اين هنگام وقت نماز است در حاليكه جنگ ما را از نماز باز داشته حضرت فرمود: ما با ايشان نمى جنگيم مگر براى نماز، ابن عبّاس گفت: هرگز حضرت نماز شب را حتّى در ليلة الهرير ترك ننمود).